دکتر محمد مجتهد شبستری در چند ماه اخیر که موضوع «فهم هرمنوتیکی متون دینی» بار دیگر مورد توجه پارهای از محافل بحث و تحقیق قرار گرفته است، مکررا میشنویم و میخوانیم که این هرمنوتیک «حقیقت دینی» را منتفی میکند و جز «نسبیت گرایی» تمام عیار چیزی باقی نمیگذارد. فرهنگ امروز/ دکتر محمد مجتهد شبستری: در چند ماه اخیر که موضوع «فهم هرمنوتیکی متون دینی» بار دیگر مورد توجه پارهای از محافل بحث و تحقیق قرار گرفته است، مکررا میشنویم و میخوانیم که این هرمنوتیک «حقیقت دینی» را منتفی میکند و جز «نسبیت گرایی» تمام عیار چیزی باقی نمیگذارد. برای اینکه معلوم شود این تصور خطاست، تعریف مجتهد شبستری از «حقیقت دینی» را که در سال ۱۳۷۹ در کتاب «نقدی بر قرائت رسمی از دین» (۱) بیان شده در ذیل میآوریم. وی در عین حال که همه جا به فهم هرمنوتیکی متون دینی دعوت میکند، در تعریف خود از حقیقت دینی راه نسبیت گرایی را مسدود میسازد. ویژگیهای حقیقت دینی «و به همین جهت هم هست که عدهای از متألهان و عرفا گفته اند حقیقت دینی را اگزیستانسیال ببینید. یعنی حقیقت دینی را به سه مشخصه ببینید: اول این است که در حقیقت دینی باید پویایی وجود داشته باشد. بدین معنی که من با همه محدودیتهای تاریخی، اجتماعی، زبانی و جسمانیم تنها آنجا با واقعیت نهایی در تجربه دینی خود مواجه هستم که آن واقعیت مرا دگرگون می کند، به من تولد و زندگی تازه میدهد و به زندگی من معنایی عمیق و مطلق میبخشد. سپس با حقیقت دینی باید با رهیافت «تغییر و دگرگون شدن» مواجه شد، نه با رهیافت منطقی و با یک وضعیت انتزاعی ذهنی. آنجایی که معنی نهایی، اعتماد نهایی و تولد نهایی را پیدا میکنیم حقیقت دین در آنجاست. مشخصه دوم این است که حقیقت دینی، شخصی و دیالوگی است. یعنی آن واقعیت نهایی که انسان در تجربه دینی با آن آشنا میشود (personal ) شخصی است؛ وضعیت شخص را دارد، همان طور که گفته اند «او» هست برای «من»، «آن» نیست. و به محض این که واقعیت نهایی یا وجود مطلق در تجربه دینی برای انسان به صورت شخصی ظاهر شود، گویی دارد با آدمی حرف میزند؛ گویی آدمی را مورد خطاب قرار میدهد. بنابر این مشخصه دوم این است که رابطه ما با واقعیت نهایی، رابطه «من» و «او» است. مشخصه سوم «پنهان بودن» و «فرار بودن» و «وحشی بودن» این حقیقت است. این حقیقت مثل حسابهای ریاضی نیست که هر وقت خواستم در دسترس و رام من باشد. چون منِ انسان در آن چهار محدودیت به سر میبرم و آن چهار محدودیت، آن حقیقت نهایی را دائما پنهان میکند. یک خروش دائمی لازم است تا با آن دائما از وضعیت خودم بیرون بیایم تا بتوانم تماس خود را با آن واقعیت حفظ بکنم. این قضیه پارادوکسیکال است، به این معنا که موقعی در خودم هستم که از خودم بیرون هستم. این جمله معروف بسیار مهم است: «آن کس که خود را حفظ میکند خود را از دست میدهد و آن کسی که خود را از دست میدهد خود را باز مییابد». اگر بخواهم این محدودیتهای تاریخی را حفظ بکنم، خود را از دست خواهم داد. موقعی که این محدودیتهای تاریخی را از دست میدهم و از آن فرا میروم، در عین حال که در این محدودیتها هستم از آنها فرا میروم. در اینجا (Imanenz) [تقریبا] درون حسی و (Transendenz) [تقریبا] فراحسی با هم جمع میشود و این آخرین چیزی است که تئولوژی (الهیات) امروز به آن میرسد. پس حقیقت این سه مشخصه را دارد. بنا بر این در اینجا خطر نسبیت وجود ندارد. من قضیه را از این زاویه میبینم و مطلق برای من مطرح است. «حقیقت» در چنین شرایطی برای من مطلق است. و ممکن است برای یک کس دیگر در شرایط دیگر چنین وضعیتی پیش بیاید و برای شخص سوم در یک وضعیت دیگر. بنابر این من در قبول فلسفی پلورالیسم دینی، به آن معنی که توضیح دادم، خطر نسبیت نمیبینم. آن نسبیت باطل و بیمعنی، این است که آدم بگوید این حقیقتی که برای من وجود دارد زمان دارد، از فلان تاریخ است تا فلان تاریخ، از فلان تاریخ که گذشت مشمول مرور زمان میشود و باطل میگردد. چنین معنای باطلی در تصور اگزیستانسیال از حقیقت دینی وجود ندارد». (۱) مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران، طرح نو، ۱۳۷۹ش، صفحات ۴۰۳-۴۰۵ منبع: محمد مجتهد شبستری
نظرات